بالماسکهبازی و شترسواری دولادولا

گیلـــــــمردای در آخرین یادداشت خود درباره اتفاقات اخیر مربوط به نشست انتخاباتی در کیاشهر گفت: بههرحال امید است که با این مختصر نیش و کنایه، رسانده باشم که دوران «بالماسکهبازی» گذشته و حناهای اینچنینی، دیگر رنگ ندارد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی آستانخبر؛ از قدیم گفتند: «تعارف آمد نیامد داره!» و ظاهراً حالا حالاها مانده تا از گذشتگان دوراندیش خود، درس عبرت بگیریم! بخصوص تعارفات از نوع سیاسی! و از جنس همایشی نمایشیِ انتخاباتی!
اما نمیدانم که چرا تا جریان این همایش و پسا بازتابهای رسانهای آن را خواندم، یهویی یاد «آغوزبازی» و اصطلاح «پَساگَنَس مال من است» افتادم! جانم برای برخی از بیگانگان با واژههای اصیل دوران کودکی ما بگه که: در دوران کودکی ما که مثل این ایام، نشانی از تبلت و موبایل و … نبود و بازیهایی نظیر گردو «آغوز» بازی، تیله و فندق و حتی سنگ بازی مرسوم بود، اصطلاحی بین ما رایج بود، بنام «پَساگَنَس» و این معنا را میداد که اگر در زدن تیله یا سنگ یا گردو همدیگر، مانعی مثل دیوار، سنگ و آجر و … پشت تیله حریف قرار میگرفت و احتمال داده میشد که پس از برخورد به مانع به تیله حریف بخورد، جمله «پَساگَنَس مال من است» را باید زودتر از رقیب میگفت تا اگر تیله برگشت و به تیله حریف خورد، بتواند امتیاز بگیرد وگرنه، اگر رقیب زودتر میگفت، برگشت تیله و اصابت آن به تیله حریف، امتیاز محسوب نمیشد.
حال این «پَساگَنَس» با «پَسا همایش» چه ارتباطی داره، عرض میکنم. به نظرم تا اینجا که همایشی برگزار شد و هر دو طرف میزبان و میهمان، بهخوبی و خوشی در کنار هم نشسته و حتی میزبان، به تعریف و تمجید زائدالوصف از میهمان پرداخت و میهمان نیز، حسن نیت خود را نشان داد، میتوان گفت که آغوزهای هیچکدام به هم برخورد نکرد و نتیجه مساوی بود ولی ازآنجاکه میهمان به مساوی راضی نبود و این بازی باید برندهای داشته باشد، میهمان در بازی «پساهمایشی» و زودتر گفتن: «پَساگَنَس مال من است» و یک مصاحبه، تیله حریف رو مورد اصابت قرار داد و فکر کرد که بازی تمامشده که ناگهان میزبان، با گفتن «پَساگَنَس مال من است» و زدن تیله خود به درودیوارهای دولتی و محلی، تیله را به سمت تیله حریف نشانه رفت و نتیجه را بقول خودش مساوی کرد! که باید گفت، سخت در اشتباه است و غافل از این است که این حریف، دیگر آن حریف سابق نیست و یاد گرفته کجا و کی «پَساگَنَس» بگوید، بخصوص وقتیکه دارای «تیله آغوزهای سهکنج» و «تیلههای ساچمهای» است که در آیندهای خیلی نزدیک، مشخص میشود.
خلاصه ماجرا از نظر من، این است که هر دو بازندهاند چون میزبان میخواست ریش در بیاورد، سبیلش را هم باخت! و میهمان با سیاست با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن، نشان داد که هم خر را میخواهد و هم خرما را! که شدنی نیست و باید یاد بگیرد که برخی اوقات «خامشی بِه که جواب سخت»
بههرحال امید است که با این مختصر نیش و کنایه، رسانده باشم که دوران «بالماسکه بازی» گذشته و حناهای اینچنینی، دیگر رنگ ندارد.
و یادمان باشد: شترسواری دولادولا نمیشود!
و این داستان، ادامه دارد…
انتهای پیام/
